پرستو مهاجر

الهی و ربی من لی غیرک

الهی و ربی من لی غیرک

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا ابا عبد الله

روزی می رسد که مارا به جرم جنون عشقت، به کربلای تو تبعید میکنند!

یا حسیــــــــــــــــــن(ع)

محرم ماه عاشقیست

التماس دعا

پیام های کوتاه
  • ۱۷ آبان ۹۲ , ۲۳:۲۰
    زینب
آخرین مطالب
  • ۱۷ آبان ۹۲ ، ۲۳:۲۰ زینب

۳۸ مطلب با موضوع «جـــبهه نـــوشــــت» ثبت شده است

۱۱:۴۲۱۳
تیر
شب عملیات بود

من جلو بودم و علی پشت سرم

به دو به طرف خاکریز میرفتیم

از زمین و آسمان آتیش میبارید

در یک لحظه کلاه از سرم افتاد

علی داد زد: کلاتو بردار!

خم شدم کلاهم رو بردارم که احساس کردم یک گلوله از لای موهام رد شد!

و پوست سرم رو خراش داد

برگشتم به علی بگم : پسر! عجب شانسی آوردم!

گلوله وسط پیشانی علی بود!!!!
پرستو مهاجر
۲۱:۵۸۱۲
تیر

عاقد دوباره گفت وکیلم ...    پدر نبود

ای کاش در جهان راه و رسم سفر نبود

 گفتند رفته گل  ...  .نه .... گلی نبود .... دلش گرفت

یعنی که از اجازه بابا خبر نبود

هجده بهار منتظر بود و برنگشت

آن فصل های سرد که بی دردسر نبود

ای کاش نامه یا خبری، عطر چفیه ای

رویای دخترانه او بیشتر نبود

عکس پدر، مقابل آیینه، شمعدان

آن روز دور سفره به جز چشم تر نبود

عاقد دوباره گفت وکیلم؟! .... دلش شکست

یعنی به قاب عکس امیدی دگر نبود

او گفت: با اجازه ی  بابا    بله ،  بله

مردی که غیر خاطره ای مختصر نبود

 

 

پرستو مهاجر
۱۲:۵۰۲۶
خرداد



از شهید عبد الحمید رحیمی:

هر وقت که اخبار کشور ناراحتم می کند یک لحظه که فکر میکنم سایه ولی فقیه بالای سرمان است

تمام غم و غصه ام فراموش می شود و خیلی زود میروم و سجده شکر بجا می اورم

که اداره امور کشور به دست جانشین معصوم است...

پرستو مهاجر
۱۱:۳۸۱۸
آذر
15 روز بود به منطقه آمده بود

به خانواده قول داده بود که بعد از 15 روز بازگردد

و او که تا پای جان بر سر حرف هایش و اعتقاداتش بود

به این قولش نیز عمل کرد

و بعد از 15 روز

با پیکری خونین

بازگشت به آغوش مادر...

پرستو مهاجر
۱۱:۳۴۱۸
آذر
سقا بود
درحال آب بردن برای بچه های گردان بود
بین راه نقش بر زمین شد و شرمنده ی لب های تشنه ی دوستان هم رزمش ...
یکی از دبه های آبش در بین راه تیر خورده بود و آب آن به زمین ریخته بود!
اما آن یکی ...
که در دستان استخوانی اش بود ...
بعد از 15 ســــــال ...
هنوز آبش گوارا و خنک بود ...
پرستو مهاجر
۱۲:۲۹۰۲
خرداد
داشتم تو جبهه مصاحبه می گرفتم بهش گفتم حرفی صحبتی داری بگو ...

گفت : من از امت شهید پرور ایران یه خواهش دارم .

اونم اینکه وقتی کمپوت می فرستید جبهه خواهشا کاغذ روشو نکَنید .

بهش گفتم : بابا این چه جمله ایه قراره از تلویزیون پخش شه ها یه جمله بهتر بگو برادر ...

با همون لهجه اصفهونیش گفت : اخوی آخه نمی دونی تا حالا سه دفعه به من رب گوجه افتاده .



شادی روح شهدا

اللّهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
پرستو مهاجر
۱۲:۰۵۰۲
خرداد
به مناسبت سالروز آزاد سازی خرمـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـشــ ـ ـهـ ـ ـ ـ ـر


اینــجا زمزمـــی از نـــور پدید آمـــده است...

و در اطـــراف آن قبیــــله ای مســــکن گزیــــده‌اند

که نــــور می‌خــــورند و نـــــور می‌آشامــــند.

زمــــزم نــــور در عمـــق خویش به اقیانوســــی از نور می‌رســـد

کــــه از ازل تــــــا ابــــــــد را فـــــرا گرفـــــــته اســــت

و بــــــر جـــزایــر همیـــشه سبـــــــز آن جاودانــــــان حکـــومت دارنــــد.

شهیــــد آوینــــی



پرستو مهاجر
۱۲:۰۴۲۳
ارديبهشت
پیشکش به ساحت مادران شهدا. از طرف فرزندان شما در شبکه اجتماعی افسران
[
]
پرستو مهاجر
۱۱:۲۹۱۴
بهمن
یک کلیپ به افتخار همه گلهایی که برای به ثمر نشستن این انقلاب از اخرین قطره خونشون هم دریغ نکردن...

[http://www.aparat.com/v/f5c8b548d7b8ad5a07057a0575d20601118833]

پرستو مهاجر
۱۷:۰۷۰۱
بهمن
پرستو مهاجر