
استاد آمد سر کلاس
نمره ها را اعلام کرد
شما کامل
من خوشحال و خندان سر را بلند کردم
با افتخار
یک آن یاد امتحانات سخت زندگی ام افتادم
من و کلی خطا و اشتباه
و امتحاناتی که خراب داده ام
سر را به زیر انداختم و
به مهربانی های استاد اصلی ام فکر کردم!
به کریمی و بخشندگی اش
یا ارحم الراحمین
از موضوع فهمیدی چه میخواهم بگویم؟!
آری
یلدا
نمیخواهم بگویم مهمانی نرویم و دور هم نباشیم
میخواهم بگویم
به حرمت این ماه
به حرمت دل سه ساله
به حرمت گلوی شش ماهه
به حرمت دستان سقا
به حرمت بدن اربا اربا ی جوان
به حرمت سرهای بر نیزه
شادی نکنیم(نه این که نخندیم)
جشن نگیریم( نه این که دور هم نباشیم و به بزرگترها سر نزنیم)
لباس قرمز و نو نپوشیم
آجیل و شیرینی اش را کم کنیم
تا همین بلند ترین شب سال که تفاوتش فقط یک دقیقه است
برایمان خوب رقم بخورد
و ناممان نرود در لیست آنهایی که بر حسین و اهل بیتش شمشیر کشیدند...
نمیتوانم هر هفته صبر کنم تا جمعه برسد و تورا بخوانم
خب مگر دل من اینقدر میتواند بی یاد معشوقش بماند؟
من تو را هر روز هفته میخوانم و میخواهم
من تو را هر شب و روز میخواهم و میخوانم
به جمعه جمعه ها هم کاری ندارم
به رکوع که میروم
میگویم
ای مولای من
به تو ایمان دارم
حتی اگر
گردنم را بزنی....
حتی اگر در سختی های مکرر امتحانم کنی...
حتی اگر بگویی برایم کشته شو...
در سجده که هستی
او حسودیش میشود
که تو بنده ی حتی گنه کار خدا
اینقدر خاضعانه و از روی تواضع
جسم محترم و صورت پاک خود را
به خاک مینهی و خاک آلود میکنی
پس بدان اگر طولانی اش کردی
توانستی بر وسوسه های مکررش
غلبه کنی
میدانی از چه چیز این سرویس خوشم آمده؟!
از آن بسم الله الرحمن الرحیم کوچک کنار صفحه ی ورود ....
تا خدا بنده نواز است به خلقش چه نیاز؟
میکشم ناز یکی تا به همه ناز کنم...
برخیز
مگر نمیگویی عاشقش هستی؟
پس برخیز و از خوابت بزن
و با معشوقت نجوا کن
او که تمام دارو ندارت از اوست
اوکه تمام خواسته هایت را میداند
برخیز و قسمتی حتی کم
از شبهایت را
اختصاص بده به او