۲۱:۰۰۰۴
آذر
او میدوید و من میدویدم
او سوی مقتل من سوی قاتل
او مینشست و من مینشستم
او روی سینه من در مقابل
او میکشید و من میکشیدم
او خنجر از کین من ناله از دل
او می برید و من میبریدم
او از حــ ـــسـ ــ ــیــ ـــ ن ســـــــر من از حـ ــ ـســ ـــیـ ــــ ــ ن دل
خون نوشت:
« چون چاره نیست میرومو میگذارمت حسین جان ... »
او سوی مقتل من سوی قاتل
او مینشست و من مینشستم
او روی سینه من در مقابل
او میکشید و من میکشیدم
او خنجر از کین من ناله از دل
او می برید و من میبریدم
او از حــ ـــسـ ــ ــیــ ـــ ن ســـــــر من از حـ ــ ـســ ـــیـ ــــ ــ ن دل
« چون چاره نیست میرومو میگذارمت حسین جان ... »