ملائکه دارند غلغلکش میدهند
الله اکبر ! سر نماز هم بعضی دست بردار نبودند
به محض اینکه قامت می بستی و دستت از دنیا کوتاه می شد
و نه راه پس داشتی نه را پیش ، پچ پچ کردن ها شروع می شد.
مثلاً می خواستند طوری حرف بزنند
که معصیت هم نکرده باشند و اگر بعد از نماز اعتراض کردی ،
بگویند که ما با تو نبودیم !
اما مگر می شد با آن تکه ها که می آمدند.
آدم حواسش جمع نماز باشد ؟
مثلاً یکی می گفت :
« واقعاً این که نماز معراج مؤمن است این نماز ها را می گویند ،
نه نماز من و تو را .»
دیگری پی حرفهایش را می گرفت که :
« من حاضرم هر چی عملیات رفتم بدهم
دو رکعت نمازش را بگیرم .»
و سومی : « مگر می دهد پسر ؟ »
و از این قماش حرفها .
و اگر تبسمی گوشه لبمان می نشست
بنا می کردند به تفسیر کردن :
"ببین ! ببین ! الان ملائکه دارند غلغلکش می دهند ."
و اینجا بود که دیگر نمی توانستیم جلو خودمان را بگیریم
و لبخند تبدیل به خنده می شد ،
خصوصاً آنجا که می گفتند :
"مگر ملائکه نامحرم نیستند ؟"
و خودشان جواب می دادند :
"خوب لابد با دستکش غلغلک می دهند ."
به قلم شهید نعمت الله فرج اللهی از لشکر 7 ولی عصر