شهید....
چهارشنبه, ۱۵ دی ۱۳۸۹، ۰۵:۲۵ ب.ظ
باز به سمت دل ما آمدی
موجی و از بحر بلا آمدی
سوی نفسهای دل تشنهام
با عطش کرب و بلا آمدی
دست زجان شستی و سر دادهای
هیچ نبودت که به پا آمدی
بال و پرت سوخت کجا بودهای
آتش خاموش کجا آمدی
آمدی و سوختهتر شد دلم
شلعهی خورشید چرا آمدی
بغض خزان دیده بریز از گلو
حال که در شور و نوا آمدی
مثل تو ای مرغ سبک بال عشق
زد پر و بال آینه تا آمدی
هر ورق برگ گلت یک طرف
از چه چنین جداجدا آمدی
گام نهادی به حریم « خلیل »
یا ز گذرگاه « منا » آمدی
عطر خدا داشت پلاکت هنوز
یاسی و از عرش خدا آمدی
۸۹/۱۰/۱۵
مرسی
موفق باشی