قصه ی یک مرد........
سه شنبه, ۵ بهمن ۱۳۸۹، ۱۱:۱۴ ق.ظ
بسم رب الشهدا و الصدیقین
مقدمهشهید یعنی استقامت شهید یعنی عشق شهید یعنی ایثار
شهید یعنی جدا از همه تعلقات دنیوی شهید یعنی بهشتی
شهید یعنی فانوسی که راه را برایت روشن تر میسازد
شهید یعنی جوان 19 ساله ای که لحظه شماری میکرد برای دیدن یار
شهید یعنی زمزمه یا حسین بر لب داشتن
شهید یعنی جان بر کف شهید یعنی پاسداری از حق شهید یعنی ارزش
شهید یعنی عاشق امام بودن شهید یعنی گوش به فرمان رهبر داشتن
شهید یعنی بصیرت یعنی دفاع از خاک و وطن شهید یعنی شناخت راه حق از باطل
شهید یعنی مسلم بودن تسلیم شدن
شهید یعنی دلت را نزد امامت بگذاری و بی دل راهی کوفه شوی
شهید یعنی یک آسمان پاکی
و شهید یعنی ........
قسمت اول
مقدر بود کربلای هاشم ارتفاعات حاج عمران باشد
مقدر بود خون سرخ هاشم خاک سخت کوهستان را آبیاری کند
مقدر بود هاشم با چیزی که در رگ هایش میجوشد آرمان هایش را سرخ و تازه کند
هاشم فدایی بی ادعا و بیتوقع دانشگاه بود
هاشم برگشت و به هوس ها و تعلقاتش پشت کرد
هاشم خود را با سر بر روی قدم های انقلاب انداخت
هاشم درحوض صداقت روح خود را شستشو داد و برای خدا و به نام خدا در خون تپید.......
از کسی سخن میگنیم که اسوه ی سکوت آرامش و بی توقعی بود
از جوانی میگوییم که صدق و ورع خصیصه ذاتی او شده بود
بچه هایی که نام خود را در لیست فدائیان نظام نوشته اند
قادر نیستند به آسایش به آینده شخصی خود به رفاهیات دوره ی جوانی مقید بمانند.
وقتی کسی امکانات یک زندگی بی درد سر را با لگد به گوشه ای میپراند
و در یک انتخاب معنا دار با سر به سوی خطر میرود
و در راه اعتقاداتش با آتش بازی میکند
به راحتی میشود درباره اش چنین قضاوت کرد که:
"او اخلاص را تنگ در آغوش گرفته بود
و سپس خود را با هرچه داشته و نداشته تقدیم اسلام و حکومت انقلابی اش کرده است"........
پایان قسمت اول
۸۹/۱۱/۰۵
ممنون از حضور پر بار شما
وبلاگ شما بسیار مفید و عالیس
به روزم با وقایع آخر ماه صفر
یا امام رئوف-التماس دعا