پرستو مهاجر

الهی و ربی من لی غیرک

الهی و ربی من لی غیرک

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا ابا عبد الله

روزی می رسد که مارا به جرم جنون عشقت، به کربلای تو تبعید میکنند!

یا حسیــــــــــــــــــن(ع)

محرم ماه عاشقیست

التماس دعا

پیام های کوتاه
  • ۱۷ آبان ۹۲ , ۲۳:۲۰
    زینب
آخرین مطالب
  • ۱۷ آبان ۹۲ ، ۲۳:۲۰ زینب

۴۴ مطلب در آذر ۱۳۹۱ ثبت شده است

۱۲:۰۵۲۵
آذر

امتحان های جور و واجور

همه می آیند به سراغم

تا به من بگویند

آی بنده ی خدا

تو میتوانی بزرگ و بزرگ تر شوی

در تو دیده شده است که میتوانی از این امتحان ها سر بلند بیرون آیی!

پرستو مهاجر
۲۱:۴۶۲۱
آذر

دلم تنگ است

دوروز است که ندیدمت

اما نمیدانم چرا این قدر دوریت طاقت فرساست

تو که نیستی انگار دنیا با تمام خوشی هایش برایم ناخوش است

تو که نیستی تمام خنده های روزانه برایم فقط یک لبخند از سر عادت است

تو که نیستی لحظه هایم خالی اند

از تو ...

از بودنت ...

از دیدارت ...

پرستو مهاجر
۱۴:۲۹۱۹
آذر

همه میگویند لبیک یا حسین

همه با تو بیعت میکنند

وقتی این بیعت هارا میشنوم به فکر فرو میروم

به این فکر که نکند ماهم مانند کوفیان،

بیعت شکن باشیم و ....

کربلایی دیگر!!

پرستو مهاجر
۱۴:۲۴۱۹
آذر
این همه محبت تو به من
مدام مرا نگران میکند!
اخر میترسم که نکند،
نمک بخورم و نمکدان را بشکنم!
پرستو مهاجر
۱۴:۲۲۱۹
آذر
اگر حساب کار خودم را داشته باشم
دیگر نگران حسابرسی اصلی نیستم
آخر دیگر خودم میدانم که
حسابم پاک است یا بدهکارم ....


حاسبوا قبل ان تحاسبوا
خود رامورد محاسبه قرار دهید قبل از اینکه مورد محاسبه واقع شوید
پرستو مهاجر
۱۴:۱۴۱۹
آذر

دلم گاهی حال خودش را نمیفهمد

نمیفهمد که شوق دیدارت را دارد

یا اضطراب دیدارت را

آخر گاهی این طرفی ست

گاهی آن طرفی

گاهی دلت را شادمان میکند

گاهی دلت را ....


خدا آن روز را نیاورد...

که تو دلت از من

بـــ ر نــــ جــــ د...

پرستو مهاجر
۱۴:۱۰۱۹
آذر
میگویند :" نوکر رخ ارباب نبیند سخت است"
پس ما که عمری است رخ ارباب ندیده ایم!
خدا به داد دلمان برسد!
پرستو مهاجر
۱۱:۵۰۱۸
آذر

دلم همیشه تورا میخواهد

تورا که همیشه هستی

و قرار است که باشی

در سختی ها و آسانی ها

در خوشی ها و ناخوشی ها

دوستت دارم تو را که همیشه میمانی!

پرستو مهاجر
۱۱:۳۸۱۸
آذر
15 روز بود به منطقه آمده بود

به خانواده قول داده بود که بعد از 15 روز بازگردد

و او که تا پای جان بر سر حرف هایش و اعتقاداتش بود

به این قولش نیز عمل کرد

و بعد از 15 روز

با پیکری خونین

بازگشت به آغوش مادر...

پرستو مهاجر
۱۱:۳۴۱۸
آذر
سقا بود
درحال آب بردن برای بچه های گردان بود
بین راه نقش بر زمین شد و شرمنده ی لب های تشنه ی دوستان هم رزمش ...
یکی از دبه های آبش در بین راه تیر خورده بود و آب آن به زمین ریخته بود!
اما آن یکی ...
که در دستان استخوانی اش بود ...
بعد از 15 ســــــال ...
هنوز آبش گوارا و خنک بود ...
پرستو مهاجر